می خواهم بگویم ...
فقر همه جا سر می کشد ....
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ...
فقر ،چیزی را « نداشتن » است ، ولی آن چیز پول نیست ... طلا و غذا نیست ...
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد می کند ...
فقر ، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ...
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود ...
فقر ، همه جا سر می کشد ...
فقر ، شب را« بی غذا » سر کردن نیست ...
فقر ، روز را « بی اندیشه» سر کردن است
جالب بید
سلام دوست جونم.وبلاگت عالیهههههههههه.خوشحال میشم اگه مایلید با هم تبادل لینک داشته باشیم.من رو میتونید به اسم آلفرد هیچکاک لینک کنید و بهم خبر بدین که شما رو به چه اسمی لینک کنم
سلام.
باعث افتخارمونه.
سلااااام.ممنووون از لطفتووون.منم لینکیدمتوووون